Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (6535 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Begleitstimme {f} U صدای فرعی [در موسیقی چند صدایی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Nebenwirkung {f} U اثر فرعی
Derivativ {n} U فرعی
Filialgeschäft {n} U فروشگاه فرعی
Episode {f} U داستان فرعی
Telefonnebenanschluss {m} U تلفن فرعی
Telefonnebenanschluss {m} U شماره فرعی
Nebenwirkungen {pl} U اثرات فرعی
Tochtergesellschaft {f} U شرکت فرعی
Tochterfirma {f} U شرکت فرعی
Tochterunternehmen {n} U شرکت فرعی
Tochterunternehmung {f} U شرکت فرعی [ اقتصاد]
untervermieten U اجاره فرعی دادن
Ableger {m} U - تجارت - شعبه یا شرکت فرعی
Vergabe {f} von Unteraufträgen U بستن قرار داد فرعی
Weitervergabe {f} von Aufträgen U بستن قرار داد فرعی
Durchwahl {f} U شماره تلفن فرعی [مخابرات]
logische Folge [von etwas] U استنباط [نتیجه فرعی] [اصل تبعی ] چیزی
Schlussfolgerung {f} [aus etwas] U استنباط [نتیجه فرعی] [اصل تبعی ] چیزی
Folgerung {f} [aus etwas] U استنباط [نتیجه فرعی] [اصل تبعی ] چیزی
logische Konsequenz [aus etwas] U استنباط [نتیجه فرعی] [اصل تبعی ] چیزی
Brummen {n} U صدای بم
Bums {m} U صدای احتراق
Bums {m} U صدای ضربه
Bums {m} U صدای بلند
Näseln {n} U صدای تودماغی
Altstimme {f} U آلتو [صدای بم زن]
nasale Aussprache {f} U صدای تودماغی
Eulenschrei {m} U صدای جغد
Bruststimme {f} U صدای سینه
Anlaut {m} U صدای آغازی
Donnerstimme {f} U صدای رعد
Flügelschlag {m} U صدای بال
Begleitstimme {f} U صدای دوم
Brustton {m} U صدای ته گلو
Bruststimme {f} U صدای ته گلو
Beifallsruf {m} U صدای آفرین
Brummkreisel {m} U صدای وزوز
Brummkreisel {m} U صدای فرفره
Brustton {m} U صدای سینه
meckern [Ziege] U مع مع کردن [صدای بز]
Alt {m} U آلتو [صدای بم زن]
blöken [Schaf] U بع بع کردن [صدای گوسفند]
grölen U صدای غرش کردن
Fußballrowdy {m} U خرابگر پر سر و صدای فوتبال
brüllen U صدای گاو کردن
brüllen U صدای غرش کردن
grölen U صدای گاو کردن
still <adj.> U عدم ایجاد سر و صدای زیاد
ruhig <adj.> U عدم ایجاد سر و صدای زیاد
leise <adj.> U عدم ایجاد سر و صدای زیاد
grölen U صدای شبیه نعره کردن
Durch den Nebel des Weines hörte er ihre Stimme. U در گیجی از شراب صدای او [زن] را شنید.
Schrei {m} U صدای بلند مثل سرفه
heiserer Schrei {m} U صدای اردک درآوردن [قد قد کردن]
brüllen U صدای شبیه نعره کردن
Bariton {m} U باریتون [صدای متوسط مرد]
zuschlagen U با صدای بلند یا محکم بستن
seltsames Geräusch U صدای عجیب و غریب [در خودرو]
ausfahrender Verkehr {m} U جاده فرعی که از جاده اصلی بیرون آمده
Knall {m} U صدای بلند [مانند ترقه یا انفجار]
rauschen U صدای برگ خشک ایجاد کردن
Schrei {m} U صدای گوشخراش [ فریاد شبیه جیغ ]
Fistelstimme {f} U صدای زیر غیر طبیعی [موسیقی]
hopsala ! U اوه یا وای [صدای کسی که ناگهان می لغزد]
Hoppla ! U اوه یا وای [صدای کسی که ناگهان می لغزد]
Mäh! U بع! [صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
Falsettstimme {f} U صدای نازک غیر طبیعی انسان [موسیقی]
Falsett {n} U صدای نازک غیر طبیعی انسان [موسیقی]
einfädelnder Verkehr {m} U ادغام جاده فرعی به جاده اصلی
Bitte hinterlassen Sie Ihre Nachricht nach dem Signalton. U لطفا پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید.
etwas [Akkusativ] sehr laut abspielen U با صدای خیلی بلند بازی کردن [آلت موسیقی]
ächzen U صدای لولای روغن نخورده دادن [همچنین اصطلاح مجازی]
knacken U بهم فشردن [مچاله کردن ] [صدای بهم خوردن چیزی ] [درهم شکستن]
jodeln U صدای آواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی درآواز خود تکرارمیکنند
knirschen U صدای خرد کردن یا خرد شدن چیزی زیر دندان یا زیر چرخ وغیره [خرد شدن]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com